-
فرشته بیکار
1389/06/23 18:30
روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می...
-
معجزه گل نیلوفر
1389/06/23 11:38
این داستان در باره یک دختر که معلم روستا بود و یک پسر باغبان است . بزرگترین آرزوی پسر این بود که هر روز در کنار پنجره صدای زیبای دختر را بشنود . او فکر می کرد که هیچ کسی همانند این دختر صدای نرم و دلنشین ندارد . اما روزی از روزها ، پسر متوجه شد که صدای دختر گرفته است . او در گوشه ای از حیاط مدرسه مخفیانه به داخل کلاس...
-
جدول نام روزهای هر ماه در گاهشماری ایرانی
1389/06/22 14:22
جدول نام روزهای هر ماه در گاهشماری ایرانی مانـَک اوستایی پهلوی پارسی ‹ هستی بخش بزرگ دانا اهورامزدا اورمزد هرمَزد 1 اندیشه نیک وهومنه وهومن بهمن 2 بهترین راستی و پاکی اشاوهیشتا ارتاوهیشتا اردیبهشت 3 شهریاری نیرومند کشتریا وریا - خشترا وئیریه شهریور شهریور 4 فروتنی و مهرپاک سپنتا آرمئیتی سپندارمت سپندارمذ 5 تندرستی و...
-
دو پرنده دایناسور گونه در پاپوآ گینه نو زنده پیدا شدند
1389/06/22 10:19
کشف محققان در سال 2010 : دو پرنده دایناسور گونه در پاپوآ گینه نو زنده پیدا شدند : بالهای خفاش مانند ، منقار پر از دندانهای تیز تیغ مانند ، پنجه های پاره کننده ، دم دراز که در انتها بال شکل است، ایا این خزندگان شب پرواز پرنده توهمی از تخیل میباشند؟ یا وجود آن گواهی زنده این ادعا است که امروزه هنوز دایناسورها در گوشه و...
-
آیا حیات بر روی زمین منشایی فضایی دارد ؟
1389/06/22 10:09
در جولای ۲۰۰۱، باران قرمز اسرار آمیزی در یک منطقه وسیع از جنوب هندوستان بارید که برخی از دانشمندان آن را منشا احتمالی حیات در کره زمین می دانند. در حالی که مردم محلی معتقد بودند این باران نشانه پیش بینی شده پایان جهان است، مقامات رسمی توضیح دادند که این باران ناشی از گرد و غبار صحراهای عربستان است. اما دکترگادفری...
-
معجزه شق القمر و اسلام آوردن یک مسیحی
1389/06/22 10:06
هر چند غربیان تلاش می کنند تا معجزات رسول اکرم (ص) و آثار و نشانه های اسلامی را پاک کرده و یا آنها راکمرنگ جلوه دهند اما همچنان در خفا به دنبال تحقیق و جستجو در دلایل این معجزات و اجرای تحقیقات علمی و فرستادن ماهواره های تحقیقاتی برای اطمینان از حصول آن معجزات می باشند. یکی از این معجزات شق القمر یا شکافته شدن ماه...
-
ارتباط فضایی ها با آلمان نازی
1389/06/22 09:52
رودولف اشریور و برنامه فلاگ کریزل : FLUGKREISEL بدون شک المان ها از این نوع بیش از سایر انواع دیسک ها ساختند و در نبرد های هوایی و جاسوسی از انها استفاده کردند. موضوع ساخت دیسک فلاگکریزل ها از انجا اغاز شد که شاوبرگر کار خود را روی برنامه توربینهای ریپالسین ( ویزه استفاده برای سیالاتی مانند اب ) تمام کرد اس اس تصمیم...
-
داستان معاون دبیرستان
1389/06/17 15:21
سر همت .... ماشین می ایستد. سوار می شوم و می نشینم. تا رسیدن به دانشکده دست کم 20 دقیقه در راهم. فرصتی است که چشمانم را ببندم و فارغ از قال و مقال خیابان به گوش و چشمم استراحتی بدهم. اما ... انگار اشتباه کرده ام زهی خیال باطل. باندهای CD چنجر این پراید کوچک چنان بر سرم می کوبد که فکر می کنم وسط میدان جنگ ایستاده ام....
-
سنگ سرد
1389/06/17 10:48
ـ آقای افشار،... دستهگلها رو آوردن، میخواید چندتاش رو با خودمون ببریم؟ من و مامان، خانهی پدربزرگیم. همه منتظر خالهام هستیم که رفته است مدرسهاش برای گرفتن کارنامهی ثلث سوم و دیر کرده. از پدربزرگ قول گرفته که برایش دوچرخه بخرد و او هم شرط گذاشته که باید یکضرب قبول شود. سال چهارم دبیرستان است و از او هیچ بعید...
-
آیا خدا هست ؟
1389/06/15 11:50
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع « خدا » رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من...
-
کشف کشتی حضرت نوح (ع) در قله ی آرارات
1389/06/14 09:18
کشتی نوح در کوه های آرارات… و لقد ترکناها آیة فهل من مدّکر(سوره قمر، آیه 15) “ و ما آن کشتی را محفوظ داشتیم تا آیت عبرت شود، پس کیست که پند گیرد؟“ در سال ۱۹۵۹، یک خلبان ترک، براساس مأموریت محول شده، چندین عکس هوایی برای مؤسسه ژئودتیک ترکیه برداشت. هنگامی که مأموریت به پایان رسید، در میان عکس های او تصویری جلب نظر می...
-
فارسی شکر است
1389/06/14 09:07
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمیسوزانند. پس از پنج سال در به دری و خون جگری هنوز چشمم از بالای صفحه ی کشتی به خاک پاک ایران نیفتاده بود که آواز گیلکی کرجی بانهای انزلی به گوشم رسید که «بالام جان، بالام جان» خوانان مثل مورچه هایی که دور ملخ مردهای را بگیرند دور کشتی را گرفته و بلای جان مسافرین شدند و ریش هر...
-
رمی
1389/06/13 10:15
تا میآمد خودش را از فشار تنه و شانه نجات دهد، یا میان آن جمعیت چفتشده خود را به چپ بکشاند، در انبوه آن خیل عظیم رفته بود در منتهیالیه سمت راست که خلاف میلش بود. هیچ اختیاری نداشت، میبردندش. و اگر نمیرفت حتما" زیر پای میلیونها آدم سپیدپوش خشمگین که نگاهشان به ستونهای سیمانی جَمَره بود، له میشد. سعی کرد...
-
خوشگذرانی
1389/06/13 08:52
کنــار در خندیدم و گفتم: «امشب تو راه میمیرم.» فقط یک شوخی بود. مانند همیشه. هنگامی که خداحافظی میکردیم. نه این که از آن خداحافظیها. صحبت عشق و عاشقی نیست. خب قرارمان این هست که همیشه و در همه حال خوش باشیم و خوش بگذرانیم. حتی هنگامی که داریم خداحافظی میکنیم و به همدیگر میگوییم: «تا جمعه بعد.» یعنی یک چیزی باید...
-
نابودی اسرائیل در سال ۲۰۲۲
1389/06/07 10:22
قرآن کریم بدون شک یکی از معجزات پیامبر اکرم ص میباشد و در زمان حاضر پس از گذشت ۱۴۰۰ سال شگفتی ها و معجزات محیر العقولی را هر روز نمایانگر میکند تا حجت را بر همه تمام کند و تا حد امکان مردم را به راه راست هدایت فرماید. نوشته های زیر یکی از این معجزات است که من خودم به شخصه به اون ایمان آوردم لازم به ذکره که بنده اوستا...
-
پودر سفید طلا , کشف راز قالیچه های پرنده
1389/06/06 15:43
چندی پیش در منطقه فینیکس واقع در آریزونا در کشور آمریکا، کشاورزی بنام دیوید هادسون به ماده ی سفید رنگی که در سرتاسر زمینهای زراعی اش گسترده بود مشکوک شد و مقداری از آنرا به آزمایشگاههای معتبر سپرد تا به او بگویند که این ماده سفید رنگ متشکل از چه مواد اولیه ای است. اما در عین ناباوری، پاسخ آزمایشگاه این بود:You Have...
-
کوروش ذوالقرنین جنگ های ایران در تاریخ باستان تا معاصر
1389/06/06 11:31
آنچه از کتاب یشیعاه اوردیم ، شخصیت کوروش به صورت نجات دهنده و مسیح موعود که برای آزاد کردن یهو و تجدد آبادانی اورشلیم از طرف خدا فرستاده شده است ظاهر می شود . خداوند می گوید : کوروش فرستاده ی من است و خشنودی مرا بر اورده خواهد ساخت ، و همچنین او را یاری کردم تا خلق خود را در حیطه ی حمایت او در اوردم و بالاخره کوروش را...
-
حکایت های ملا نصرالدین (قسمت سوم)
1389/06/06 11:04
داستان ملا در جنگ روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست. ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟ داستان نردبان فروشی ملا روزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او...
-
گنجشگ های آن خانه
1389/06/06 11:03
یوار تا سقف آسمان رفته، شک نمیکنم که دل آخرین سنگهایش به آسمان چسبیده… فقط صدای آوازهای گنگی که عصرها هنگام بازی لیلی زمزمه میکند مانده. گنجشکهامان هم ماندهاند… بارها در همین حالت گنجشکی فضلهاش را میان ابروهایم نشانه رفته و موفق شده اما تا حالا حتی از خودم هم خجالت کشیدهام که بگویم بیتربیتترینهاشان صدها بار...
-
معلم
1389/06/04 12:28
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبتهاى اولیه، مطابق معمول به دانشآموزان گفت که همه آنها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ میگفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى...
-
داستان زیبای نجات عشق
1389/06/03 15:36
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی باشکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت:« آیا می توانم با تو همسفر شوم؟» ثروت...
-
گنجشک ایرانی
1389/06/03 15:34
اینجا بچه ها دست به پرنده هایی که از لانه افتادهاند نمی زنند. مبادا بوی آدم بگیرند. میگویند وقتی جوجهها بوی آدم می گیرند ممکن است حتی پدر و مادرشان هم با آنها غریبی کنند. غریبی درد بدی است. خدا نکند کسی به غریبی بیفتد. مهم نیست کجاست. مهم نیست چقدر دور است. اصلا دور و نزدیکی در مقابل غریبی حرفهای بی اهمیتی...
-
داستان زیبای انتخاب درست
1389/06/03 15:30
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم.» عصر وقتی...
-
داستان کلک مردانه
1389/06/03 15:29
شخصی نقل میکرد که وقتی به شیراز رفته بودم و در خانه پیرزنی جهت اقامت وارد شدم ، ناگاه در فضای خانه دختر صاحبخانه را دیدم و یکدل نه که صد دل عاشق او شدم . نزد پیرزن رفته و شرح حال خودم را گفتم . پیرزن گفت : این مطلب بسیار سهل و آسان است تو فقط تدارک عروسی را بگیر باقی کارها را من درست می کنم . پس مبلغی پول از من گرفته...
-
قریب الوقوع
1389/06/03 15:27
مدارکی که من از دوست جوانم آقای « محسن فلان » دارم اندک اما قابل استفاده است ، ولی به همان نسبت بدبختانه شعور من نیز ناقص و مغشوش است چون نمی دانم چگونه از این مدارک ممکن است استفاده کرد . نکته اینجا است که من در باره ی آینده ی محسن فلان نظر روشنی ندارم . آیا ترقی خواهد کرد ؟ مهندس خوبی خواهد شد ؟ به وزرات خواهد رسید...
-
حکایت های ملا نصرالدین (قسمت دوم)
1389/06/02 12:50
داستان پرواز در اسمانها مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت: خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم. ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟ دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟...
-
داستانی دیوار مشترک
1389/06/02 12:40
خیلی وقتها دوست دارم این دیوار مثل پردهئی نازک کنار برود، تا ببینم پشت این دیوار، پشت آن پرده قرمز و پچپچهها چه میگذرد. گاه جلوی در ورودی میبینمش با موهای قرمز و کاپشنی قرمز. همهی محل او را می شناسند، حتا جوان های خیابان بالاتر وپائینتر، محدودهاش نمیدانم تا کجاست. پشت پنجره...
-
آهوی رمیده
1389/06/01 16:30
جاده باریک بود و پیچ در پیچ. اینجا آنجا که جاده باریکتر میشد، درختها و بوتهها انگار سرشان را میآوردند تو ماشین و دالی میکردند. اینجور وقتها آدم دلش میخواست یکی کنارش نشسته بود. شرجیی هوا، بخار مرداب، بوی صمغ، بوی علف، رخوت ناخواستهای ایجاد میکرد. کششی درونی، گیج و گم اما دلچسب. تابلوی گذر حیوانات که یک...
-
کلاف سر درگم
1389/05/30 13:20
ـ آهان! کمی سرتان را بالا بگیرید. ابروهاتان را از هم باز کنید. بخندید. چشمتان به دوربین باشد. تا سه میشمارم. مواظب باشید حرکت نکنید والا عکستان بد از آب در میآید. حاضر! یک، دو، سه... * * * دو شب بعد، از پلههای عکاسخانه بالا میرفت که عکسش را بگیرد. قبضی را که عکاس داده بود در دستش میفشرد. به یاد میآورد که دو شب...
-
گدا
1389/05/30 13:16
یه ماه نشده سه دفعه رفتم قم و برگشتم، دفعه ی آخر انگار به دلم برات شده بود که کارها خراب میشود اما بازم نصفه های شب با یه ماشین قراضه راه افتادم و صبح آفتاب نزده، دم در خونه ی سید اسدالله بودم. در که زدم عزیز خانوم اومد، منو که دید، جا خورد و قیافه گرفت. از جلو در که کنار میرفت هاج و واج نگاه کرد و گفت: «خانوم بزرگ...