چرا؟ برای اینکه به من می خورند آدرس یا ساعت می پرسند و در یک تلاش دسته جمعی سعی دارند به دنیای بیرو ن پیوندم بزنند، درست برعکس وقتی که به آنها فحش می دهم . وقتیکه از پله های مترو بالا می روم شاید به عمد با ریتمی دسته جمعی، تق تق می خواهند مرا به دنیای آواها بکشانند مثل آدمی که مست می شود همه تصویرها از بین می رود. وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد؟ به تلخ کامی دریا شکر چه خواهد کرد؟ نزدیک می آید تا مرا ببوسد،از در فرار می کنم و به خوابی دیگر پرت می شوم.
درپارک هستم، حوالی این خیابان پارکی نبود، شاید شب شده و خوابیده ام، این پارک و مردی که روی نیمکت نشسته را هم خواب می بینم. نمی شناسمش! به شناسنامه و اسنادو مدارک هم دسترسی ندارم تا به حال خوابشان را ندیده ام از این خواب به خوابی دیگر می روم.
در اتاقی هستم با دیوارهای آیینه کاری لباسهایم عوض شده،« پیراهن و دامن چین دار بلند پوشیده ام روی پیشانی نواری به طول چهارانگشت که چند رشته مروارید از آن آویزان است،بسته ام».1
بی آنکه بخواهم هندی می رقصم، این حرکات را کی یاد گرفته ام؟ اینکه با سرعت روی پنجه پا از یک طرف اتاق به طرف دیگر بروم.
مردتوی پارک با ریشی به طول نیم متر نزدیک می آید شعر سروده ام گوش کن دختر:
اینجا قصری مجلل است،همان لباس را به تن دارم فقط دامن کوتاه تر شده،« قلیانها را جمع کنید» من می گویم. مردتوی پارک، سبیل کلفتی گذاشته چیزی می پرسد و ناخود آگاه جوابش را می دهم «همان کسیکه مرا به تو حلال کرده قلیان را به ما حرام کرده».2
دستم را می گیرد و به اتاقی می برد نه! لباسهایش را در می آورد از پنجره خودم را پرت می کنم. چه کسی این خواب را دیده زن یا مرد؟
«دوست دارم،دوست دارم» کتفم درد می کند، حتماً دوباره به چیزی یا کسی خورده ام. اتاق تاریک است، چیزی روی تنم سنگینی می کند، حشره ای دارد از گردنم بالا می رود،چراغ را روشن می کنم، نیم تنه با دامن کوتاه دارم ومرد توی پارک نوازشم می کند،نمی توانم فرار کنم از جایی پرت شوم یا... چراغ را خاموش می کنم، دوباره قهقهه،رقص.
بی خود است